یکی دیگه از معدود لذتهای باقیمونده برام، انجام دادن کاری که به خیال خودم خوب بلدم. ممکنه بیشتر از یکی باشه، ممکن هم هست اگه از بیرون از دید یک ناظر بیطرف بهش نگاه کنم به سازندهاش، خالقش، کنندهاش بد و بیراهم بگم بابت نابلدیش.
یکی از این چیزهایی که فکر میکنم، خیال میکنم، بهتر بگم امیدوارم، خوب بلدم راه انداختن و علم کردن وبسایت و وبلاگه، مخصوصا وقتی که وبلاگی که راه میاندازم قبلا روی یکی از این سرویسدهندههای ابتدایی وطنی بوده باشه. لذتبخشترین مرحلهی کار برام سر و کله زدن با Scriptایه که باهاش کار میکنم (اینها تعدادشون اوایل، سه-چهار سال پیش به شدت زیاد بود الان محدود شدن به یه تعداد انگشتشمار که بعدا اگه حالی بود و انگیزهای در موردشون داد سخن خواهم پراکند). این مورد به خصوص مقصد عالیجناب WordPress بود و مبدا Persianblog. خلاصهی کلام اینکه آخرای مراحل منتقل کردن ( شیوهی انتقال رو میخواید بدونید؟ پستها رو میذاشتیم روی کولمون هلکهلک میآوردیم اینور خالی میکردیم! یعنی چی؟ یعنی دقیقا همونی که فکرشو کردید: Copy & Paste!!!) ارواح تمام رفتگان و نرفتگانم داشت جلوی چشمم می اومد.
خوب این همه مزخرف بافتم که برسم به اینجا. با کمال مسرت و شادمانی یکی دیگر را از بند PB رهانیده و به دامان پرمهر WP آوردیم. باشد که از مومنان باشید. ایشان(Ringator) را از اینجا به اینجا آوردم. یه حسن بزرگی اینه که خوشبختانه خودش هم دست به آچارش خوبه. چیزی که من تحویل دادم کلا از نظر قیافه تعطیل بود، اینی که میبینید حاصل دست خودشه ولاغیر. البته یه ایراد کوچک داره که سعی دارم برطرفش کنم و بعدش دیگه perfect!
و مهمتر اینکه این نخستین نمونهای بود که تکمیل شد. سه چهار مورد دیگه هم هست که به محض تکمیل شدن توی بوق و کرنا خواهم کردشان. اولین مورد وحید خواهد بود. وحید کیه؟ آنان که میشناسند که خوب هج، آنان که نمیشناسند خواهند شناخت.
تا بدانگاه،فعلا!
پ.ن: فعلا رو از شهرام کش رفتم.
پ.ن ۲: اصلا ایشان(Ringator) کی باشند؟ مانگاخوان عاشق بستنی که یکی از یاران حلقهی تالکین در ایران است!
دیدگاهتان را بنویسید