سلام، پدربزرگی که هیچ وقت ندیدمت. ببخشید تقصیر من نبود که شما ۱۰ سالی قبل از ورود بنده به دنیا تصمیم خروج از آن را گرفتید. امیدوارم که خوش باشید، حال من را لطفا نپرسید که خودتان بهتر میدانید چه شاهکاری زدهاید.
من تنها یک سوال از شما دارم: اگر من نخواهم که از شما چیزی به ارث برم چه باید بکنم؟ با چه کسی باید ملاقات کنم؟ به کی باید رشوه بدهم؟ نه اشتباه نشود، در مورد مایملکتان صحبت نمیکنم، خدا رو شکر خودتان در زمان حیاتتان (و البته بنا به تاریخ امضای موجود در ثبتاسناد چهار سال پس از فوتتان) زحمت حیف و میل کردن آنها را کشیدهاید. حرفم در مورد این ژنهاییست که برای ما به یادگار گذاشتهاید. این همه سال به خورد ما دادند که جهش ژنتیکی چیز خوبیست و منجر به چیزهای خیلی خوبتری خواهد شد. حالا که به ما رسید، آسمان تپید؟ بدتر از آن باید این احتمال ۵۰ درصدی را تنها برای من باقی میگذاشتید؟ از بین سه فرزند خودتان که یکی ناکار شد (خدا بیامرزد عمو را، دیدیدش سلام مرا برسانیدش) از بین ما هفت نوه هم حتما میخواستید بین دو پسرتان مساوات را برقرار کنید که شده یکی از آنور و یکی از اینور، که اینوری هم شدهام من لابد.
ایرادی ندارد، شاید این قضیه سبب شد تا شما را بالاخره زیارت کردم، البته اگر تا آن موقع خودم را نکشته باشم که در آن صورت دیدارمان به قیامت.
باقی بقای خودم،
نوهی مفلوکِ محتمل به ابتلا به choreaتان.
دیدگاهتان را بنویسید