۱-
آذرماهه، تلفن زدم به «م»:
– سلام، خوبی؟ دلم برای جفتتون تنگ شدهها. سرتون یه کم خلوت شد بگو ببینمتون.
– باشه.
اسفند شده، تولدشه.
– سلام، خونهای امروز؟ دو – سه دقیقه کارت دارم.
– آره تو راهم.
میرم، هدیهاشو میدم بهش. باز هم میگم که خیلی وقته جفتتونو ندیدم.
نوروزه، سه بار زنگ میزنم که حالشو بپرسم. جواب نمیده.
مهر شده، میگه خیلی بیمعرفتیا.
۲-
ساعت ۱۲:۳۲ شبه. قارقار موبایل میگه که از «ر» message اومده.
– بیداری؟
– آره. چیزی شده؟ خوبی؟
– نه.
– بگو باباجون، چیزی شده؟
– «د» و «خ» دعواشون شده، انگشت «خ» پیچ خورده. خیلی ناراحتم.
– [ممم، چی بگم؟ اصلا چیزی باید بگم؟ آها، ابزار همدردی باید کرد] ای بابا، عجب الدنگیهها. [دیگه چی باید گفت؟ آها، شر و ور بگم شاید بخنده] بریم بزنمیش دلت خنک شه؟
– نه بابا، چی میگی تو؟ چیزی نشده که؟
– جون خودم جدی میگم، غلط میکنه دست روی زنش بلند میکنه.
– نه ببین…
(ساعت ۲:۲۶ بامداد، بالاخره نوبت حرف زدن من میشه)
– ای بابا، حرص نخور حالا.
– دیره دیگه، من برم بخوابم.
سه هفتهی بعد، «ر» میگه: عوض شدی، تغییر کردی، بیمعرفت شدی.
۳-
صبح پنجشنبه است، زمستان. قارقار موبایل و message از «ا»:
– حالم خوب نیست. بریم بام راه بریم؟
– بریم.
– بذار ببینم کس دیگهای هم میاد.
(دو ساعت بعد)
– کسی نمیاد، ولش کن.
– بیخیال بابا، بریم دیگه. حالت هم شاید بهتر شد.
[با توجه به حسی که نسبت به بام تهران دارم، فداکاری بزرگی بود]
۳/۱-
محل کار «ا» یه جاییه که اون ساعتی که میاد بیرون، همین که زنده برسه خونه معجزه است. با و بی بهانه، چند روز یک بار میرم اون جا که شب برسونمش.
یک ماهی از ترک کارش میگذره که:
– اسم خودتو میذاری دوست؟
۴-
– ابله.
– جانم؟
– ابلهی تو.
– چشم، ممنون.
– خنگ هم هستی.
– لطف دارید.
– گربه خوبه (emoji گربه!).
–
– موش هم خوبه ( emoji موش!).
– ببین یه چیزی بگم ناراحت نمیشی؟
– بگو.
– ببخشید، خیلی ببخشید، کاملا عذر میخوام، ولی من دوست پسرت نیستما. احتمالا اینا رو به اون نباید بگی؟
– لوس بد اخلاق.
(ده دقیقه بعد)
– تازگیا خیلی بی ادب و بدجنس شدی.
پ.ن: روایت اونها رو هم باید بشنوی و زهرمار.
دیدگاهتان را بنویسید